دختر

از جنس رهایی......

وقتی چترت خداست بگذارباران سرنوشت هرقدرمیخواهد ببارد

دختر

دراولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند که در را بر روی هیچکس بازنکنند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . ساعتی بعدپدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک درچشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرمپشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشانگشود . سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید ومیهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی ومیهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 19 آذر 1392 ] [ 17:19 ] [ رها ] [ ]